تعبیر رهبری عزیز و بزرگوار "حضرت امام خامنه ای" در جمع پرشور مردم قم مبنی
بر واکسینه شدن کشور بعد از فتنه سال 88 را دیدیم و شنیدیم. به راستی که تنها
جنبه مثبت فتنه ها، واکسینه کردن مردم در برابر هجوم های مشابه و توطئه های
دیگر با صبغه ای همرنگ با فتنه نابود شده است.
سالهای ابتدای انقلاب بزرگ اسلامی همراه بود با تصفیه گروههایی که با انگیزه هایی
مادی با خیل عظیم مردم مسلمان و انقلابی ایران همراه شده بودند و هر کدام از این
گروهها پس از اگاهی از عدم باج دهی رهبری کبیر انقلاب و عدم دستیابی به اهداف شوم خویش در راستای هدف گذاری های دقیق و موشکافانه امام امت ،راه خود را از مردم جدا کردند و گاهی انچنان ذات شوم خویش را لو دادند که بر مردم سرزمین آفتاب سلاح کشیدند .
سازمان مجاهدین خلق،چریک های فدایی ،ملی مذهبی ها و نهضت آزادی از این باب هستند.
فتنه های سالهای اوایل انقلاب،مردمی را که با شور و احساسات عمیق مذهبی انقلاب نوپای خوشی را به پیروزی رسانده بودند به آرامی دارای بینش و پختگی سیاسی میکرد و ایشان را در پیچ و خم ها و فراز و نشیب های رنگارنگ سیاست آشنا میکرد.
در این طیف رنگارنگ فتن سالهای صدر انقلاب، انواع و گونه های متفاوت و گاه متضادی از فتنه ها را میتوان یافت که هرکدام زاویه ای از شیوه های شیاطین جهت فریب مردم و نابودی انقلابشان را به ملت شریف کشورمان آموخت. و به تعبیر سیدنا القائد، مردم را واکسینه کرد.
منبع: منتظران
قم نامه
حسین قدیانیمهر ??
با ? تا از بچه ها جوری راه افتادیم از تهران که نماز صبح قم باشیم. در راه، کویر قم بود و یک دشت از ستاره ها که انگار داشتند گرد ماه طواف می کردند. دست بیعت با ولی الله بدهی، فرقی نمی کند؛ می شود غدیر خم. ما در راه کویر قم بودیم و مقصدمان غدیر خم بود. چه خوب که “خم” بر وزن “قم” است و چه خوب که خدا گاهی با تناسب میان واژه ها حرف می زند با آدمی. بزرگراه خلوت بود آن وقتِ شب اما تک و توک ماشینی هم که رد می شد، نشانی از ماه بر شیشه داشت. در “عوارضی” ??? تومان دادیم اما در “?? تن” عوضش درآمد؛ نوجوانی بسیجی مهمانمان کرد به صرف ? آب معدنی به تعداد نفرات ولی فقط ? تا ساندیس مانده بود! من چون درباره ساندیس، برادری خود را اثبات کرده ام، حق ارثم به داد رسید و یک ساندیس را یک نفری خوردم و آن ? دوست دیگر هر کدام به نیمی از ساندیس ? میوه بسنده کردند. وارد شهر که شدیم انگار “سمفونی پوسترها” بود. ملت، قم را کرده بودند پر از پوسترهای حکومتی. دروغ نگفته باشم اما شهر، آرام بود و هنوز ? ربع ساعت به نماز صبح مانده بود. این سکوت زد توی ذوقم. ناجور. فکر کردم هر ساعتی که به شهر برسم چه خبر است حالا. آمار دیشب را تا ساعت ?ی بامداد امروز داشتم که چه غلغله ای بود. یکی دو تا از دوستان زنگ زده بودند و گزارش شور و شعف را داده بودند. پس زمینه صدای شان اما خود به تنهایی گویای همه چیز بود. صدای بوق ممتد ماشین ها و نیز صدای نوستالژیک هوندا ??? بچه بسیجی ها. یک قم بود و یک دنیا صدای “قووم. قووم. قووم”. از این صدا اما ما که چیزی ندیدیم و نشنیدیم در آن گرگ و میش. لااقل در مسیر محل تردد ما خبری نبود. خبری نبود تا اینکه در قم رود با ماشین بدرود گفتیم و رهسپار حرم شدیم. خیابان های منتهی به حرم، آرام آرام داشت پر می شد از ستاره های حضرت ماه و آرام آرام ستاره های آسمان، جای خود را به بسیجی ها می دادند. از چند تایی اتوبوس، تعدادی دانشجو، از دختر گرفته تا پسر پیاده شدند. این صحنه کمی به وجد آورد مرا که؛ “نه، همچین هم سوت و کور نیست که فکر می کردی”. نیم ساعت مانده به اذان صبح، و چند ساعت مانده به مراسم استقبال از آقا، کدامین جاذبه شمع، خواب را حرام کرده بر چشم پروانه؟ ادامه مطلب...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ